مردیم و زنده شدیم ...
دخترک شیطون بلای مامان ؛ خدا توی این روزهای عزیز خیلی بهمون لطف کرد یه بلای بزرگ رو از سرمون گذروند تا عمر دارم شکرگزاری میکنم برای این لطف پروردگار این ماجرا روز یکشنبه ١٩ آبان ساعت ٤:٣٠ اتفاق افتاد روز شلوغی بود، قرار بود صبح بریم آتلیه برای انتخاب عکس ها و بعداز ظهر هم بریم ختم زن دایی مامان بزرگ و شب هم بریم مراسم ولیمه شوهر عمه بابا،ولی هر چی فکر کردیم دیدیم خیلی خسته میشی و گناه داری و زنگ زدیم به آتلیه گفتیم که قرارمون رو عوض کنه، خلاصه از صبح مامان سعی کرد رخت و لباس شما رو هم مرتب کنه و به برنامه و غذای شما رسیدگی کنه و... ماشاءالله این روزها هم چند برابر قبل مامان رو به ...